روزمرگی هامون هم برام قشنگه ...

ساخت وبلاگ

توی هال دراز کشیدم ... نرمیِ فرش و خنکیِ زمین دلم رو قنج میده ... دو ساعتی میشه که مرد رفته و من تنهام ... مرد رفته ولی هنوز صدای خنده های قشنگش توی گوشمه ... حسِ بی نظیرِ این صبح های دونفره رو خیییییلی دوست دارم ... به سختی بیدار شدنم ... صدا کردنش و شنیدنِ اون جااانمِ خوابالودش ... نماز جماعتِ دونفرمون ... اون قبول باشه گفتن و نشستنِ روی پاش ... چند دقیقه ای خوابیدن توی همون وضعیت وَ بالاخره برپا و تدارک صبحونه ... چطوری عزیزم و خوب خوابیدی گفتن هایی که هیچ وقت تکراری نمیشه .. چایی شیرینِ مشترک ... آواز خوندمون وسطِ صبحونه ... مرورِ برنامه های امروز و کارایی که باید انجام بدیم ... پول پیشت هست گفتنش ... حاج خانوم با ما امری نداری و بلند شدنش از سرِ میز ... زل زدن به شونه کردنِ موهاش ... آماده کردنِ کفش و واکس زدنش ... اون بغل های چندباره ی طولانی و بوس های محکمِ موقع خدافظی ... مواظبِ مراقبت باش گفتنش ... خندیدنمون ... ایت الکرسیِ زیر لبم و ادا و اصولش تا آسانسور بیاد ... دست تکون دادن و آخرین نگاهش ... به سلامت عشقم و خدانگهدارت ...

+ به خاطرِ این همه لذتِ ناب و بدون توقع یک عمر شکرگزارتم ... :)

خواب آب ارغوان ...
ما را در سایت خواب آب ارغوان دنبال می کنید

برچسب : روزمرگی,هامون,برام,قشنگه, نویسنده : mzehaa بازدید : 13 تاريخ : جمعه 3 شهريور 1396 ساعت: 13:25