دلتنگی های یک zeha

ساخت وبلاگ

این که خطش اونجا آنتن نمیده و دسترسیِ خوبی به نت نداره ، خییییلی بده ... اینطوری اگه کل روز خودم رو سرگرم کنم و به روی خودم نیارم که ازش هیچ خبری ندارم ، بازم شب که میشه بی تاب و توان میشم ... دلتنگیم به اوج میرسه و بیچارم میکنه ... بیخوابم میکنه ... نمیدونم کجاست و در چه حاله ... حالش بهتر شده یا نه ... استراحت کرده یا نه ... یه وقت پا درد نداشته باشه ... گشنه نباشه ... اینجا دیگه طاقتم تموم میشه ... دلم برای یک لحظه شنیدنِ صداش پر میکشه ... برای حرف زدن باهاش ... میدونم ممکنه اصلا نت نداشته باشه که حرفام رو بخونه ، اما چاره ای هم ندارم ... گوشیم رو برمیدارم ... میرم روی اسمش ... زیرِ اوووون همه حرفایی که کنارشون یه دونه تیک خورده مینویسم ... مینویسم بلکه دلم آروم بگیره :

  پنجمین شب ...

آخ از دلم ...

امروز خییییییلی دلم میخواستت

خیلیااااا

همش به روزایی که خونه بودیم فکر میکردم

به کنارِ هم بودنامون

به بغلت

به بوی تنت

بوسیدنت

دلم پاره پاره میشد اصن

انقدر حرفت رو زدم به مامان و عروس جان که خدا میدونه

هعی ...

عشق ترینم

دلم بی قرارته

میدونم تو بهترین جای دنیا هستی

پس اولا حسابی کیف کن و لدت ببر

بعدشم اصلا نگران و دلواپسِ اینجا نباش

آخرشم به فکرِ من باش و دعام کن

:)

دوستت دارم مرد جانم

مردِ زندگیم

مردِ تمومِ عمرم

راحت بخواب

شبت بخیر عشق

+ پستِ جدید

خواب آب ارغوان ...
ما را در سایت خواب آب ارغوان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mzehaa بازدید : 71 تاريخ : چهارشنبه 17 آبان 1396 ساعت: 10:39