بهم زنگ میزنه ... بعد از بیست و چاهار ساعت بی خبری ... همون موقعی که از سرِ کار اومدم و خسته َم ... پُر از حرفم و خییییلی هم دلتنگ ... باهام حرف میزنه ... با تمومِ قشنگی های صداش ... با مهربون ترین حالت و همسرانه ترین لحنی که میتونست داشته باشه ... خسته نباشید میگه و از کارم می پرسه ... حال و احوال میکنه و خیالم رو راحت میکنه که جاش خوبه و حالش خوب تر ... اون لحظه ای که صداش رو آروووم میکنه و میگه : دور و برم خیلی شولوغه ها اما دوستت داااارم ...
+ مردم رو دارم ... خوشبخت ترینم من
+ نگفته بودم ؟! بالاخره تموم شد ... دو روزه که کارآموز شدم :)
خواب آب ارغوان ...برچسب : نویسنده : mzehaa بازدید : 55