من از دستت نمیدم

ساخت وبلاگ

چند شبِ پیش بود ... از نیمه شب گذشته بود و ما هنوز بیدار بودیم ... تازه ... صدای خنده های و مسخره بازیامون تازه پایین اومده بود ... هوا گرم بود و همه جا ساکت و اتاقمون تاریک ... به هوای آبِ خنک از جام بلند شدم ... با دستای باز قدم قدم برداشتم که به جایی نخورم ... آروم تا جلوی اتاق رفتم و دستم رو کلیدِ چراغ گذاشتم ... واسه اینکه چشمای مرد اذیت نشه بیخیال شدم و روشنش نکردم ... چند قدمی برداشتم و تا جلوی در رسیدم ... اول یه نگاهی به سمتِ راست و راهروی تاریکمون کردم و بعد رو برگردوندم و واردِ هال شدم ... دوباره وایسادم و با سرعت روی دیوار دنبالِ کلیدِ چراغ گشتم و روشنش کردم ... آخیششش ... وَ با خیالِ راحت رفتم سمتِ آشپزخونه ... یک آن این فکر توی ذهنم شروع به بالا و پایین رفتن کرد ... که چرا وقتایی که از مرد دلخورم یا باهم قهریم ، وقتی از اتاق میام بیرون که برای آروم شدنم قدمی بزنم یا یکمی آب بخورم کاملا راحت و بدونِ ترس از تاریکی میگذرم ، برای مدت ها توی تاریکی میشینم و دراز میکشم و قدم میزنم ؟ چرا اون موقع ها نمیترسم پس ؟ پی اون موقع چرا انقدر تلاش نمیکنم واسه پیدا کردنِ کلیدِ چراغ و روشن شدنِ دور و برم ؟

آبم رو میخورم و با یه لیوانِ پُر به سمتِ اتاق برمیگردم ... توی ذهنم حساااابی درگیرم ...

مررررررد ...

مرد : جانم

من : میدونی چرا وقتایی که باهات قهرم انقدر راحت میرم توی تاریکی ولی الان اینطوری نیستم ؟

مرد : چرا ؟

من : حس میکنم اون وقتا شیطون همراهم میاد مرد ... انقدر حواسم رو پرتِ فکرای بد میکنه که یادم میره مدت هاست توی تاریکی نشستم یا دارم راه میرم ... میخواد فقط کنارت نباشم ... میخواد بیشتر از تو دور بمونم ... حتی یه وقتایی وسوسه میشم توی هال یا اون یکی اتاقِ بخوابم ... واااااای مرد ... چقدر ترسناک ... ببین اون لحظه ای که آدم همسرش رو میرنجونه چقدر از خدا دور میشه که شیطون اینطوری میاد دور و برش ... واااااای مرد ... چقدر دارم میترسم ...

مرد که ساکت مونده بود و به حرفام گوش میداد یکباره به خنده میفته و محکم بغلم میکنه ... موهام رو می بوسه و دوباره آروم میشه ... سر روی سینه اش میذارم و به این فکر میکنم چی ارزشِ دور موندن از بهشتِ آغوشش رو داره ؟ لجبازی ؟ غرور ؟ ثابت کردنِ حرفم و اینکه حق با من بود ؟ اینکه من پیش قدم نمیشم تا خودش بیاد سمتم ؟ نــــع ... هیچچچچ کدوم ... چقدر باید سطحی فکر کنیم که با این بهونه های الکی ، تمووووومِ اون ثانیه های کنارِ هم بودنمون رو که قیمتِ یه دنیا رو داره ، از دست بدیم ... به راحتی از دست بدیم ...

خواب آب ارغوان ...
ما را در سایت خواب آب ارغوان دنبال می کنید

برچسب : دستت,نمیدم, نویسنده : mzehaa بازدید : 20 تاريخ : جمعه 27 مرداد 1396 ساعت: 6:30