تو بخوای دیگه تمومه ...

ساخت وبلاگ

خم شده بودم و داشتم از بالای تخت نگاش میکردم ... با آرامشِ همیشگیش ، با لهجه ی ترکیِ بی نهایت شیرینش وَ با مهربونیِ خیلی زیادی داشت واسم حرف میزد ... صورتِ ساده و مهربونی داشت ... موهای کم پشت و ریش های همیشه اصلاح شده َش سفید شده بود ... با اون چشم های آروم و لب هایی که همممممیشه و همه حال لبخند داشت ، حسِ خیلی خوبی به طرفِ مقابل میداد ... همین لبخند رو توی اولین دیدارمون هم همراهِ خودش داشت ... که با خوشروییِ تمام باهام حال احوال کرد و حسابی دلِ آشوبم رو آروم کرد ... خیلی اتفاقی رو به روی هم نشسته بودیم ، واسه همینم هربار که سرم رو بالا میاوردم میدیدم که با مهربونی داره نگاهم میکنه ... بعد از اون همیشه بهم میگه که من توی همون نگاهِ اول و همون اول دیدار ازت خوشم اومد ... بهم میگه که وقتی شبش اومدم خونه به همه گفتم مهرش بدجوری به دلم نشست ... منم خیلی حسِ خوبی بهش داشتم ... صاف و سادگی توی همه ی رفتاراش مشخص بود ... وَ حالا هم اینجا بود ... پدرِ دوست داشتنیِ مرد ، پدرِ شوهرم ، بابا جانِ وبلاگم اینجا بود و از آخرین مشهدی که اومده بودند برام میگفت :

داشتیم با بچه ها از حرم برمیگشتیم ... من و حاج خانوم کنارِ هم بودیم و بچه ها جلوتر از ما راه میرفتند ... همون موقع یه دختر و پسرِ جوون که دستِ همدیگه رو گرفته بودند از کنارمون رد شدند ... همون موقع به حاج خانوم گفتم : کاش خدا یه دخترِ خوب و همینطوری چادری به مردِ ما بده ... که همگی باهم بیایم مشهد و باهم بریم حرم و اونام اینطوری دستِ همدیگه رو بگیرند ... با تموم شدنِ حرفش بغض کرد و چشم های اشک دارش رو ازم گرفت ... همون لحظه مامان جان گفت : منم بهش گفتم از آقا بخواه ، هر چی ازش بخوای نه نمیگه ... حاجی هم از امام رضا خواست و ... وَ چشماش اشکی شد ... آخ جانم ... دلم میخواست جفتشونو توی بغلم بگیرم و بگم که چقدررر دوسشون دارم ... صدام بلند کردم و با خنده گفتم : و خداااا رو شکر داریم میریم مشهدددد ... مامان جان اشکِ چشماش رو پاک کرد و جوابم رو داد : خدا رو شکرررر ... بالاخره دارم با خوشجلم ، با جیرانم میرم پیشِ امام رضا (ع) ...

وَوَوَوَ با بهترینِ من ...
که همون موقع با دستای خیس و سر و صورتِ شسته شده درِ کوپه رو باز کرد و گفت : خببب ... بخوابیم ؟

خواب آب ارغوان ...
ما را در سایت خواب آب ارغوان دنبال می کنید

برچسب : بخوای,دیگه,تمومه, نویسنده : mzehaa بازدید : 37 تاريخ : جمعه 27 مرداد 1396 ساعت: 6:30