هِلو ... ایتس می !

یه سلاااااااام و صبح بخیرررر با صدای بلند و انرژی دار

باورم نمیشه بالاخره تونستم بیام ! راستش نه نت داشتم و نه گوشی و نه حالِ خوبی ...  یه مسافرتِ چند روزه ی دسته جمعی رو هم به علت های این مدت نبودن اضافه کنید ... خدا رو شکر که سفرِ دلچسب و دلپسندی بود ... ازین که الان توی خونمون هستم و اوضاع و احوالم رو به راهه خیلی خوشششحالم ... مردم رو راهیِ کارش کردم و نشستم پای لپ تاپ ... مدام فکر میکنم که چی بگم و تند تند تایپ میکنم ... تازه میفهمم که چقدرررر نوشتن توی اینجا رو دوست دارم و بهم آرامش میده ... راستش توی چند روزی ازین مدتِ غیبت به قدری فکری و بهم ریخته بودم که خدا میدونه ... زود رنجی و حساس بودنِ من (که گاهی وقتا از حدش میگذره) باعث شد اتفاقات و مشکلاتِ ساده برام شکلِ فاجعه بگیره و سوءتفاهم های خیلی زیادی توی ذهنم ایجاد بشه ... اما مثلِ همیشه خدا فکر و عقلم رو به کار انداخت که بیشتر ازین ناشکری نکنم و شرمنده َش نشم ... مرد هم صبورانه همراهیم کرد که یکی دیگه از اون طوفان های گاه و بیگاهِ زندگیم رو با خیر و خوشی رد کنم بره پیِ کارش :/

عرضم به حضورتون تو این مدت که تا حدودی گوشی و دنیای مجازی تو دسترسم نبود (البته هنوز هم گوشیِ مبارکم ال سی دی نداره) ، جز نیاز به اینجا و نوشتن که گاهی حتی کلافه ام هم میکرد ، کااااملا احساسِ راحتی و سبکی داشتم و سرم رو با اتفاقات و روزمرگی هامون حسابی گرم کردم ... از آشپزی و تمیزکاری های خونه گرفته تاااا تغییر دکوراسیون و کتاب خوندن و شماره دوزی و بال و پر دادن به گل و گیاه های خونگیمون ... انقدری هم برام جذاب و دوست داشتنی بوده که خدا میدونه ... به دور از هیاهو و تب و تابِ این اینترنتِ لعنتی که این روزا دچارش شدیم ، تونستم درگیرِ زندگیم باشم و از قشنگی های ساده و همیشه شیرینش لذت ببرم ... کلاسِ شنام رو تموم کردم و خیلی راضی و بهررررره مند از جلساتِ آموزش و خستگی هاش و البته اون آرامش و تمیزی و قشنگیِ آب ، ان شالله به فکرِ ترمِ جدید و شروعِ دوره ی تکمیلی ام ... کاهشِ وزن و تغییرِ سایز هم چیزی بود که بااااااالاخره تونستم به لطفِ رژیم و ورزش شاهدش باشم و حسابی ذوق کنم به خاطرش ...

فعلا این ازین که وبلاگِ عزیزم از سکوت دربیاد
برم حاضر شم که بابا داره میاد دنبالم ...
زود میام :)