من با تو حالم خوبه فقط

ساخت وبلاگ

یکم دورتر از من نشسته روی کاناپه و داره با گوشیش بازی میکنه ... منم اینورتر دراز کشیدم روی زمین و لپ تاپ جلوم بازه ... هاردمون رو وصل کرده بودم و داشتم فیلمِ عروسیمون رو زیر و رو میکردم ... دلم میخواست قبل از مهمونیِ شنبه و غافلگیر کردنِ بقیه خودم دوباره یه دلِ سیـــــر فیلممون رو ببینم و دل قنجی بگیرم ! بعد از دیدنِ خلاصه ی فیلم و مرور کردنِ چندباره ی جاهای دوست داشتنی ترش ، رفتم سراغِ فولدری به اسمِ جانِ دلم و کلیک کردم روی بله برونم و یک عااااااالم عکس خودشو بهم نشون داد ... دونه دونه باز کردمشون و بااااااا حوصله ی مثال زدنی و دقت و ذوقی که برای خودمم عجیب بود نگاشون کردم ... روی هر عکسی زوم میکردم و چهره ها و لبخند ها و خنده ها رو دید میزدم ... عکسای یهویی و بی حواسِ من و مرد برام هیجان انگیز تر بود ... موقعِ خوندنِ صیغه ی محرمیت ، موقعِ حلقه دست کردنم ، وقتی شال و چادرم رو برمیداشتن و وقتی هدیه هام رو اعلام میکردند ... هممممه ی اون نگاه های زیرچشمی و یواشکیمون تو قابِ این عکس ها ثبت شده بود و حسابی اون روزِ قشنگ رو برام یادآوری میکرد ...

رسیدم به عکسی که لحظه ی کیک خوردن ازمون گرفته شده بود ... خوووب یادمه که مطهره گوشیِ منو گرفته بود دستش و به سفارشِ خودم تند تند و از همه چی عکس میگرفت ... میدیدمش که از گوشه گوشه ی خونه و با زاویه های مختلف ازمون عکس میگیره اما متوجه اینکه اومده بود کنارمون وایساده بود نشدم ... یکباره صدامون کرده بود و چیلیک ... وَ همین عکسی که دارم نگاه میکنمش رو گرفت ... تصویر رو جلوتر آوردم که چهره ی قشنگِ مردم رو واضح تر ببینم ... کت شلوارِ مشکیش و موهای تازه اصلاح شده و ته ریش های کوتاهش و اون لبخندِ دلبرونه َش و چشماش ... چشمای آروم و مهربونش که داشت اینطوری نیگا نیگام میکرد ... لپ تاپ رو سمتِ مرد میچرخونم و با ذوق و صدای بلندی میگم :

آخخخخخ مرد ببین ... ببین چقدر شوهرم خوشگله آخه

مرد جانم با خجالت میخنده و چیزی نمیگه

من با سر و صدا و ذوق : از همون موقع هم ته چهره ی ایتالیایی ها رو داشتیا ... لعنتیِ جذااااابِ من

وَ مرد بازم با خجالت میخنده و سکوت میکنه ... منم چشم از عکسش برنمیدارم و همینطورررری کیف میکنم

یکباره مرد با صدای آروم و مظلومش میگه : هنوزم واست جذابم ؟

من : ووووووااااای خییییییلی ... خیلیییییی

این وای خیلی رو انقدر بلند و از تهِ دلم گفتم که مرد خندید و دستاش رو برام باز کرد ... منم زودی بلند شدم و رفتم توی بغلش و سر و صورتش رو بوسیدم ... چند لحظه ای آروم بغلم کرده بود و جز جااااان های آرومش چیزی نمیگفت ... سرم رو از روی شونه َش بلند کردم و چشماش رو دیدم ... اشکی شده بود ...

من : مررررد ... چشمات چرا اینطوری شد ؟

مرد : از دیدنِ ذوقت دلم یه جوری شد ... این روحت ...

دوباره بغلش کردم ... دوباره غرقِ عشقش شدم و دوباره عاشقش شدم ...

+ اینکه بهش میگم شبیهِ ایتالیایی ها هستی برمیگرده به یکی از عکسای مرد توی روزِ عروسیمون که به خاطرِ ژستِ بدن و فرمِ صورتش و کلا کادر بندیِ عکس و محیط ، یه قشنگیِ جورِ دیگه ای برام داره ... همون اولین بار که دیدم به مردم گفتم که چقدر شبیهِ ایتالیایی هاست اینجا ... همین :)

خواب آب ارغوان ...
ما را در سایت خواب آب ارغوان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mzehaa بازدید : 33 تاريخ : چهارشنبه 21 تير 1396 ساعت: 17:13