یه صبحِ دیگه :)

ساخت وبلاگ

شکم و پهلوهام درد میکرد ... دراز کشیدم که یکمی نفسم سرِ جاش بیاد ... زمین سرد بود ، بادِ سرد هم از زیرِ در میومد ... به زور بلند شدم و یه پتو واسه خودم آوردم و مچاله شدم توش ... حسِ خوبی داشتم ... خسته بودم اما حسابی سرحال ... ساعت تقریبا هفت بود که مرد داشت میرفت ... وقتی برام دست تکون میداد و میخندید ، تند تند از راهِ دور می بوسیدمش ... سوارِ ماشین شد که مادر اومد توی حیاط ... با خوشرویی و خنده بهم سلام کرد ... با حرکات دست و بدن بهم گفت : میای بریم پیاده روی ؟

من : آآآآره میام ... ساعت چند ؟

مادر دوباره با حرکاتِ واضح تر : بریم پیاده روی ؟

من : آره آره ... کی بریم ؟

مادر در حالیکه میخندید و ادای پیاده روی رو درمیاورد : پیاده روی ...

من با صدای بلند : میام مامان جان ... کی میخوایم بریم ؟

مادر : همین الان ... بذار یکم کارامو بکنم بهت زنگ میزنم

من : چشم

و مادر زنگ زد وَ تو یه هوای خنکِ تقریبا سرد اما تمییییز و انرژی دار ، رفتیم پیاده روی ... حرف میزدیم و میخندیدیم ... مادر اصرار میکرد من پا به پاش راه نرم و تند تر قدم بردارم ، اما من هم قدم بودن باهاش رو بیشتر دوست داشتم ... یه ساعتی طول کشید تا رسیدیم خونه ... خداحافظی کردم و اومدم بالا ... یکمی استراحت و شروعِ تمریناتِ خودم ... لذت بخش بود ... با اینکه همه بهم میگن اوایلش آدم انقدر روحیه داره و وقت میذاره واسه این کارا ولی برام مهم نیست ... دلم میخواد از تمامِ لحظاتِ زندگیِ جدید و قشنگمون استفاده کنم ... دلم میخواد خونمون همیشه بوی طراوت و سرزندگی بده ... واسه همینم وقتی با سر و صورتِ عرق کرده دراز کشیدم روی زمین ، حس و حالِ خیلی خوبی داشتم ... هیچ وقت دلم نمیخواد ، همسری باشم که به زور از خواب بیدار میشه تا یه غذایی درست کنه و فک کنه تنها وظیفه اش همینه ... نه ، به هیچ وجه ... دلم میخواد یه دخترِ شاد و پر جنب و جوش باشم ... تا وقتی مرد میاد خونه کلی کارای مختلف کرده باشم ... ورزش بکنم ، برقصم ، ناهار آماده کنم ، نقاشی کنم ، درس خوندن و مطالعه داشته باشم ، موسیقی تمرین کنم ، زبان بخونم ، به فکرِ تمیز و مرتب بودنِ خونه باشم و خلاصه از هیچ کاری که حالم رو جا بیاره ، دریغ نکنم ... مطمئنم وقتی مرد چهره ی همچین دختری رو ببینه بیشتر دوسش داره تا دخترِ تنبل و خوابالویی که اصلا به فکرِ خودش و زندگیش نبوده !

خواب آب ارغوان ...
ما را در سایت خواب آب ارغوان دنبال می کنید

برچسب : یه صبح دیگه سیروان,یه صبح دیگه باز نمیشه چشمت,یه صبح دیگه دانلود, نویسنده : mzehaa بازدید : 37 تاريخ : جمعه 28 آبان 1395 ساعت: 5:54