روزمرگى هاى اينطورى دلچسب

ساخت وبلاگ

اتو كردن پيرهنت و پيچيدنِ عجيبِ عطر تنت ... 

+ يعنى خدا بدجور حواسش به من و دلم هست ... خوب ميدونه كه تو امروز خسته بودى و زود خوابيدى ... ميدونه كه من اينجور موقع ها حتى اگه نخوام بخوابم هم ، بايد كنارت باشم ... خدا خوب ميدونه وقتى تو ميخوابى من چقدر براى در آغوش كشيدنت و غرق شدن توى عطرِ بى نظيرِ تنت بى تاب ميشم ... خدا ميدونه كه مهمون داريم و من نميتونم بيام و مچاله بشم بينِ دستاى قدرتمندت ... ميدونه كه از سرِ دلتنگى به بهونه هاى مختلف ميام توى اتاق تا بلكه ببينمت و صداى نفس كشيدنت رو بشنوم و يكمى راضى بشم ... ميدونه كه تو همچين موقعيتى چقدر دلم ميخوادت ... واسه همينم هى توى گوشم ميگه zeha برو پيرهنِ مرد رو اتو بزن ،  بدو ، بازم كه نشستى ، پيرهنِ شوهرت اتو ميخواد ، دِ برو ديگه ... كه منم بلند شم و پيرهنِ تازه شسته شده ات رو بردارم و بذارم روى ميز و اتو رو سُر بدم روش و ... آخ قلبم ! 

خواب آب ارغوان ...
ما را در سایت خواب آب ارغوان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mzehaa بازدید : 14 تاريخ : جمعه 28 آبان 1395 ساعت: 5:54