حاجتِ برآورده شده ی من

ساخت وبلاگ

دیروز با مامان ... اومد دنبالم که بریم خونه ... داشتیم توی ماشین حرف میزدیم ... صحبت رسید به پارسال همین موقع ها ... گفت : پارسال این موقع داشتیم میرفتیم کربلا ...

گفتم : آآآآره ... وای یادش بخیر

گفت : آره خیلی ... چه سفری بود ... چقدر خوش گذشت zeha

گفتم : معلومه کربلای مادر دختری خوش میگذره ... ده روز باهم تنها بودیم مامان ! اونم اونجا !!!

و جفتمون خندیدیم ... به همه ی اون روزای خوب و اتفاقای خوبی که برامون توی سفر افتاد ... سفرِ خیلی یهویی که همه چیش یکباره جور شد ... از دیدنِ بروشورِ کربلای دانشجویی توی دانشگاه و گفتنش به بابا ... تا اینکه بابا گفت حالا پیگیری کن ببین چه جوریه و میخوای با مامان برید دوتایی ؟ منم که از خدا خواسته همون هفته همه چی رو پرسیدم و شرایطِ کاملش رو به همراهِ هزینه به بابا اطلاع دادم ... بابا هم بدونِ معطلی گفت اقدام کن تا وقتش تموم نشده ... و همه چی جور شد یه هفته ای ... درسته که خیلی سخت بود توی شهرِ غریب ، از درس و دانشگام بزنم و تنهایی برم سراغِ همه ی کارای سفرمون ولی خیلی ارزش داشت ... هیچ وقت یادم نمیره وقتی به مامان زنگ زدم و گفتم : حاج خانوم مژدگونی بده ، تاریخ سفرمون مشخص شد ... چقدر دوتایی ذوق کردیم ... چند روزِ باقیمانده فقط تو حال و هوای چمدون بستن و انجامِ کارای رفتنمون گذشت ... و به لطفِ خدا و به دعوتِ آقا عازم شدیم ... سفرِ کربلا باشه ، اونم برای اولین بار ، اونم با رفیق جانِ جانان و پایه ترین همراهِ زندگیم ... با مامانِ همه چیزم ... ههههمم خدایا خیلی شکر

مامان گفت : zeha ... فکرشو میکردی سالِ بعد این موقع سرِ خونه و زندگیت باشی ؟

گفتم : نههه اصلا ... وای مامان ... یه سال هم نشد ... چقدر زود همه چی ختم به خیر شد

گفت : آره مادر ... خواستِ خدا بود ... حاجتت رو از امام حسین گرفتی دیگه :)

با یه لبخند رفتم تو فکر ... پرت شدم به پارسال و همچین روزایی ... دقیقا یکی دو هفته بعد سفرمون بود که سر و صدای خواستگار اومد ... چقدر من مخالف بودم ... چقدر غر میزدم و نمیخوام نمیخوام میگفتم ... اما بر خلافِ میلم ، مدتی به آشنایی خونواده ها و قرار های اولیه و تحقیقات گذشت ... سکوت کرده بودم ... از خدا خیر و صلاحم رو میخواستم ... خودم رو سپردم دستش تا ... تا اینکه مرد ، برای همیشگی شدن ، واردِ زندگیم شد ...

خواب آب ارغوان ...
ما را در سایت خواب آب ارغوان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mzehaa بازدید : 24 تاريخ : جمعه 21 آبان 1395 ساعت: 22:04